شاعر : رسول عسگری نوع شعر : مدح و مناجات با ائمه وزن شعر : مستفعلن مستفعلن مستفعلن فع قالب شعر : ترکیب بند
حال وهـوایت را به سـردارم حـسابی آقـا هــوای یـک سـفــردارم حـســابـی
مـولادلـم تـنـگ نـجـف شـد آخـرشـب شاهد بخـواهـی چـشـم تردارم حـسابی
من واقـفـم تو خـوبـی امـا من هـمـیـشه آقــا بــرایـت دردســردارمحــســابــی
گـفـتـم اگـرروزی شـود روزی بـیـایـم درد ودلـی وقـت سـحـردارم حـسـابی
وقـت تـشـرف درحـرم با بـوسـههـایـم تا مـیتـوانـم خـوشـه بـردارم حـسـابـی
هرگز چنین انگـور خوش نقـشی ندیدم
چشمک زد ومن هم بدون وقـفه چـیدم
وقتی شراب توازاین انگور ناب است منمیخورم دیگرچه جای اجتناب است
من اهـل تعارف هـستم اما با تو هرگز تعارف بزن وقتی سر سفره شراب است
یک کـوله پـر کـردم ازآهـم ازگـنـاهم وقتیشنیدم بخـشش توبیحـساب است تـو لافـتـی ای حـضـرت مـولیالموالییک جذبه از چشمان تواین انقلاب است
ما نانخـور این خـانهایم و خـانوادهات جانم عـلی گـفـتن برایم نان و آب است
آقا دعـای فـاطـمـه پـشـت سـر تـوسـت آن فاطمه که هر دعایش مستجاب است
دست تو داده خـلـقت هر دو جـهـان را کون و مکان و هستی وحتی زمان را
دنیا نـدیـده بـهـتـر از نـام عـلـی،خوب بـا نــام تــوکـرده مــزّیـن رب اذان را
تـکـیـه بـه دیــوار تـو دادم زیـر سـایـه ازمن نـگـیرد رب من این سـایـبان را
ما را نجـف مهـمان بفـرما روزعـیدی از ما گرفـته دوریات تاب و تـوان را
ما هر کجا نام تورا خوانیدم علی جان شیرینترازشهـد عـسل کرده دهان را
اهـل عــلـی آبــادم، آبــادم عــلـی جـان ازکودکی دل را به تودادم عـلیجـان